1- دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علّامه طباطبائی، تهران، ایران ، sh_tayefi@yahoo.com
2- دکتری زبان و ادبیات فارسی، مدرّس دانشگاه فرهنگیان، تهران، ایران
چکیده: (160 مشاهده)
ادبیات، بهویژه ادبیات عامه، بستری مناسب برای ظهور انگارههای کهنالگویی به شمار میرود، زیرا قریب بهاتفاق افسانهها و داستانهای عامه تا حد زیادی در فعالیتهای ناخودآگاه جمعی انسان ریشه دارد. نقد کهنالگویی، رویکردی تلفیقی و میانرشتهای است که نشاندهنده چگونگی حضور ناخودآگاه جمعی یونگی در آثار ادبی است. درواقع، بشر از دیرباز تاکنون به وجود و نقش اسطوره و کهنالگو، معتقد بوده که این امر موجب شده کهنالگوها در پستوی ضمیر ناخودآگاه جای گیرند؛ از این رو آثار شکلگرفته در این حوزه، یکی از مناسبترین تجلیگاههای کهنالگوها محسوب میشوند. همسو با این اصل، منظومه طالب و زهره، یکی از قصههای بومی برخاسته از فرهنگ عامۀ مازندران است که بنمایههای آن، دارای عمق تاریخی و اساطیری است. در بین مردم عامۀ مازندران، برخی این منظومۀ غنایی را سرگذشت طالب آملی، شاعر بلندآوازه سبک هندی، دانستهاند. با توجه به اشتراکاتی که میان این منظومه و کهنالگوها مشاهده میشود، در این پژوهش به بررسی آن براساس نقد کهنالگویی به روش تحلیل کمّی و کیفی و براساس آرای کارل گوستاو یونگ پرداخته شده و ضمن آوردن تعاریفی نسبتاً گویا و جامع از کهنالگوها و نمادهای کهنالگویی، میزان و چگونگی بهرهگیری شاعر از کهنالگوهایی چون آنیما، نقاب، سایه، سفر و آب سنجیده شده است.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
ادبیات عامه گیلان و مازندران دریافت: 1403/6/31 | پذیرش: 1403/8/30 | انتشار: 1404/12/10