1- استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علّامه طباطبائی، تهران، ایران ، saeedvaez28@gmail.com
2- دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علّامه طباطبائی، تهران، ایران
چکیده: (43 مشاهده)
«حکایت ملکنعمان و فرزندانش» یکی از داستانهای خواندنی و چند لایهای از مجموعۀ هزار و یک شب است. داستان در لایۀ ظاهریاش جنگ بین مسلمانان و مسیحیان را که موضوعی تاریخی است، بیان میکند. ذاتالدواهی، شخصیت اصلی زن داستان و مادر شاه مسیحیان، لباس مردان دین را میپوشد، جنسیت و دین خود را مخفی میکند و لشکریان اسلام را فریب میدهد. از دید اجتماعی، داستان بیشتر به مکاریهای زنانۀ وی میپردازد که در نهایت به سزای اعمال خبیثانهاش هم میرسد؛ اما در لایۀ پنهانیتر، وقتی از بعد کهنالگویی به آن بنگریم، داستان بیانگر فقدان آنیما(عنصر زنانه) در جامعه است و گسستگی خودآگاهی و ناخودآگاه جمعی را نشان میدهد که حکمرانی دو پادشاه بر یک اقلیم پایانِ داستان به خوبی این موضوع را تأیید میکند. روش تحقیق، توصیفی- تحلیلی و با استناد به منابع کتابخانهای است. ذاتالدواهی از نظر کهنالگویی «آنیما(مادرمثالی)» منفی است که در قسمتهایی از داستان «نقاب» به صورت میزند و «سایه»های اجتماع را به صورت پررنگتری نشان میدهد. البته با اندکی تغییر در شیوۀ نگرش نسبت به نقش و جایگاه شخصیتها، میتوان او را به عنوان «قهرمان کلک» نیز به شمار آورد. ذاتالدواهی نمایندۀ زنان جامعهاش است؛ زنانی که ویژگی زنانهشان(عشق) در نظام مردسالار نادیده گرفته شده است و به حاشیه رانده شدهاند. درنتیجه، عنصر مردانه(آنیموس) در او فعال شده است و به دلیل ویژگیهای آنیموسی، چهرهای انتقامجو، بیباک، سنگدل و دسیسهچین از خود نشان میدهد.
نوع مقاله:
پژوهشی اصیل |
موضوع مقاله:
ادبیات داستانی عامه دریافت: 1402/9/26 | پذیرش: 1403/2/14